مستی...
مشب شرابی تازه از دست جهان نوشیده ام
این جام را در شادی مرگ خزان نوشیده ام
***
تا گریه های سرکشم در خنده ها پنهان شود
هر جرعه را بر پایه ی یاد کسان نوشیده ام
***
با یاد غم ها در جفا با یاد زاهد در خفا
با یاد عشاق جهان بی آشیان نوشیده ام
***
من آن خمار بی کسم، من ساده بی خار و خسم
اما در این مستی به خشم خون رزان نوشیده ام
***
در این هجوم عیش و نوش با یاد درد کهنه ام
دل خون شدم دل خون شدم بغض گران نوشیده ام
***
امشب زمستی می رم تا سجده بر مطرب زنم
این جام ها پی در پی از بهر همان نوشیده ام
***
مطرب بزن در پرده ای کان پرده در شور آردم
امشب شراب شادی هفت آسمان نوشیده ام
از نخل برهنه سایبانی نطلب. از مردم این زمانه یاری نطلب. عزت به قناعت است و خاری به
طمع. با عزت خود بساز و خاری نطلب
زیبایی زندگی امید به تحقق رویاهاست.
گل گل
مرسی از حضورتون
موفق باشید و دلتون بهاری گل گل
سلام و عرض ادب
داداش جسارتاً این شعر واسه آقای وحید قاسمی هستش
با یک مخمس از جناب آقای سهرابی:
چیست این پیرهن مردانه
که بر آن گریه کنی طفلانه
زینبم سوخت چنان پروانه
از حسین است غم این خانه
شیوه ی دوختنت معلوم است
یک غزل از جناب آقای لطیفیان:
کار تنش زیاد ولی وقت من کم است
یک شب برای شست و شوی این بدن کم است
بانوی من نهیف نبود ، اینچنین نبود
وقتی نگاه میکنمش ظاهراً کم است........
ویک غزل از جناب آقای لطفی:
گمان کنم دگر این دردها دوا نشوند
و کودکان تو با شادی آشنا نشوند
اگر قرار به رفتن شده دعایی کن
که نیمه های شب از بین خواب پا نشوند.......
وچند شعر دیگر به روزم.
یاعلی مدد
لعنت به آنکه پایگذار سقیفه شد
لعنت به هر کسی که به ناحق خلیفه شد
سلام.زیبا بود.ممنون
سلام.با اشعاری از شاعر آیینی جناب آقای پوریان منش و متنی از برادر بزرگوار جناب آقای احمد بابایی به روز و منتظر حضورتان هستیم :
کنارت بودم و می سوختم در شعله ها، اما ...
نمی دانم چرا، دلشوره بر حال پدر دارم!
و
ولایت، رزق است. کسی که پا به حریم ولایت گذاشته ، مومن به غیب است. این ایمان از ارحام مطهره و اصلاب شامخه ناشی میگردد. تمسک به ولایت به "رفتن" نیست به "بردن" است..........
سلام.ممنون از حضور و اظهار لطفتون
سلام
موفق باشید
یاعلی مدد
سلام من شما رو لینک کردم
شما هم منو با نام جنبش اسلامی سایبری لینک کن
لینکم کردی خبرم کن
ممنون
سلام برادر
لینکت کردم مفتخرانه
اگر جسارت نباشه من رو با همان نام فصل سبز وصل لینک کن
ممنونم
یا علی
زیبا بود.موفق باشید.التماس دعا
سلام بر شما
موفق و موید باشید
علی علی...
سلام و دود خدا
ممنون ازینکه بهم سرزدی...
شعر قشنگی بود خیلی دوسش دارم.
یاعلی
ایستادم به نوک پنجه ی پا اما حیف...
دستش از روی سرم رد شد و بر مادر خورد
دگرگون شدم...
سلام علیکم
ایام تسلیت
عزاداریهامورد قبول حق ان شاا...
متشکر از دعوت شما
بازهم ماننده همیشه زیبا و موزون و پرمعنا
عالی بود
ممنون
التماس دعا
یازهرا
ممنون از حظورت
خداییش وب با مهفهوم داری
یا وجیهه عندالله اشفعی لنا عندالله
ممنون که سرزدید بازم تشریف بیارید
یا حی
سلام .
خدا قوت .
وبلاگ تون خیلی عالیه .
انشا الله سر می زنم.
التماس دعا
موید باشید.
اللهم عجل لولیک الفرج
یا علی
سلام دوست گرامی
پست شما رو خوندم
التماس دعا
گل گل گل
سلام عزیزم...
ممنون ک خبرم کردی....
سلام عزیزم....
ممنون...شما خوبی؟؟؟؟؟؟؟
ن قشنگه شعرتون ک.....
حتما...چشم....
وای...اخه.....
عشق یک واژه زلال است ، تو باید باشی ، قلب من زیر سوال است ، تو باید باشی
فال حافظ زدم آن رند غزل خوان هم گفت ، زندگی بی تو محال است ، تو باید باشی
سلام علیکم داداش
خدا قوت
وب خیلی خوبی داری
ممنون که به ما سر زدی
باز هم بیا
یا علی با رهبرم سید علی
وای وبتون عالیه خیلی معنویه
بسی خوشم اومد میشه بگین با چی بلینکمتون؟
سلام
وب قشنگیه. لینک شدی
اگه خواستی به اسم جهان بلینک
در ضمن((دخترم))
سلام داداش
خوبی
ممنونم که اومدی به وبلاگم
منم ایام فاطمیه رو خدمت شما تسلیت عرض میکنم.
بازم بیا پیشم
قالب وبلاگتم خیلی خوشگلهههههه
دل من بی تو «دیر یا زود» است
بی تو آیینه بود و نابود است
دور افتاده پلکم از رویت
سایه از آفتاب مطرود است
تکیه بر خویش فاش¬گوی بلاست
درد پهلو ز دست مشهود است
مگر آیی ز کوی رنگرزان
که لباس تو جلوه¬آلود است
چشم در رفتن از خود است چو تو
یکی از شیعیان ما رود است
رو گرفتی به زلف خویش ز من
سر شعله خضابش از دود است
خنده¬ات طول اگر کشید چه باک
دیر هم در مذاق ما زود است
راه خود را گرفته گویا درد
حالت انگار رو به بهبود است
زخم اگر خورده¬ای کرامت توست
سیب این باغ طعمه¬ی جود است
باغ داری به تن نه پیراهن
میخکت تار و لاله¬ات پود است
پشت هیزم نمی¬رسد به بهشت
این حرامی ز چوب نمرود است
شاعر گرانقدر :محمد سهرابی
سلام.ممنون از حضور و اظهار لطفتون و عذر خواهی به علت تاخیر پیش آمده.
سلام همسنگر.
شعر زیبایی بود. ممنون
سلام فرید جان مرسی بهم سر زدی شمام وب زیبایی دارم...شاد باشی
این فرشته ست و بالی ندارد
چند روز است حالی ندارد
نه خدا...نه خدا...نه...نه...زود است
فاطمه سن و سالی ندارد
علی اکبر لطیفیان
قطره قطره اگر چه آب شدیم
ابر بودیم و آفتاب شدیم
ساخت ما را همو که می پنداشت
به یکی جرعه اش خراب شدیم
هی مترسک کلاه را بردار
ما کلاغان دگر عقاب شدیم
ما از آن سودن و نیاسودن
سنگ زیرین آسیاب شدیم
گوش کن ما خروش و خشم تو را
همچنان کوه بازتاب شدیم
اینک این تو که چهره می پوشی
اینک این ما که بی نقاب شدیم
ما که ای زندگی به خاموشی
هر سوال تو را جواب شدیم
دیگر از جان ما چه می خواهی ؟
ما که با مرگ بی حساب شدیم
گفت : در میزنند مهمان است
گفت : آیا صدای سلمان است؟
این صدا نه ،صدای طوفان است
مزن این خانه ی مسلمان است
مادرم رفت پشت در ، اما
گفت : آرام ما خدا داریم
ما کجا کار با شما داریم
و اگر روضه ای به پا داریم
پدرم رفته ما عزاداریم
پشت در سوخت بال و پر ، اما
آسمان را به رسیمان بردند
آسمان را کشان کشان بردند
مادرم داد زد بمان ، بردند
بازوی مادرم سپر ، اما
بین آن کوچه چند بار افتاد
اشک از چشمان یاس افتاد
پدرم در دلش شرار افتاد
تا نگاهش به ذوالفقار افتاد
گفت : یک روز یک نفر اما ...
سید حمید رضا برقعی
به روزم ....
سلام به شما و وبلاگ خوبتون
این آدرس وبلاگ رضا مقسمی، گوینده شبکه خبر هست برای لینک در پیوندها…
http://www.rezamoghassemi.blogfa.com
پیروز و سربلند باشید.
سلام
شعر زیبایی بود
مخصوصا مصرع «دوش می آمد و رخساره ... نگویم بهتر» آتش می زند بر جگر
من شما رو به لیست پیوندهای وبلاگ اضافه می کنم.
یا علی
سلام
بسیار عالی بود
ممنونم
به روزم .....
به پایت ریختم اندوه یک دریا زلالی را
بلور اشک ها در کاسه ماه هلالی را
چمن آیینه بندان می شود صبحی که بازآیی
بهارا! فرش راهت می کنم گل های قالی را
نگاهت شمع آجین می کند جان غزالان را
غمت عین القضاتی می کند عقل غزالی را
چه جامی می دهی تنهایی ما را جلال الدین!
بخوان و جلوه ای بخشای این روح جلالی را
شهید یوسفستان توام زلفی پریشان کن
بخشکان با گل لبخندهایت خشکسالی را
سحر از یاس شد لبریز دل های جنوبی مان
نسیم نرگست پر کرد ایوان شمالی را
افق هایی که خونرنگ اند، عصر جمعه مایند
تماشا می کنم با یاد تو هر قاب خالی را
کدامین شانه را سر می گذارم وقت جان دادن
کدام آیینه پایانیست این آشفته حالی را
تو ناگاهان می آیی مثل این ناگاه بی فرصت
پذیرا باش از این دلتنگ، شعری ارتجالی را
علیرضا قزوه
________\\
بسیار زیبا بود
سلام لینکیدمت
بی زحمت منو با زنگ تفریح بلینک
سلام
ایام فاطمیه رو تسلیت میگم
شعراتون درباره این ایام خیلی عالی بود
آجرک الله
یاعلی
سلام عزیزم...
وا....چرا اخه...خب اگه حالتونو بد میکنه حذفش کن....
سلام فرید جان
شعر سوزناکی بود؛ سوختم و خوندم...
ممنونم از این دعوت
شادکام باشی
یا علی
خدا بگم چی کارت نکنه با این شعری که گذاشتی بیچارم کرد...
سلام با یک کار بروزم برای خواندن و نقد دعوت هستید
سلام عزیزم....
خواهش میکنم .....
شعرتون قشنگ بود ولی نمیدونم شما از کجای شعرتون دلتون گرفته بود خدا میدونه.....
ن بابا این چه حرفیه ....
قربونت....
سلام....
اهاااااا....بله خب قشنگه اره دردناکم هس....
باز باران بی ترانه
گریه هایم عاشقانه
میخورد بر سقف قلبم
یاد ایام تو داشتن
میزند سیلی به صورت
باورت شاید نباشد
مرده است قلبم ز دستت
فکر آنکه با تو بودم
با تو بودم شاد بودم
توی آن دشت نگاهت
گم شدن در خاطراتت ...
تقدیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم به تو
مرسی عزیزم....تازه الان اهنگشو عوض کردم میخوام قالبشم عوض کنم....
قالبم چطوره؟؟؟؟؟؟؟
هر دو تاشون قشنگه منک اهنگ وبمو خیلیییییی دوس دارم...
ولی کاش زمینه قالب وبم به جای سفید مشکی بود خوشگلتر بود....
خب تنوع چیز خوبیه....
منم کفتم عشقی عوض کنم....
قالب وبم و اهنگ وبم چطوره؟؟؟؟؟؟؟؟؟
آهنگت خوبه ولی قالتو عوض کن اگه خواستی بیا تو وب من وقالبتو انتخاب کن