دیگـــر برای با تو نشستن، مـــجال نیست با این هـــجوم درد، امید وصــــال، نیست هر چند عــــاشقانه تو را، فکر می کــــنم شوقی برای شاعـــری و شعــر و فال، نیست ! می خواستم که از تو بگویم ولی چه حیف در قلب سرشکسته ی من شور و حال، نیست